ترمه نراقیترمه نراقی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

ترمه مامان و بابا

کلمات جالب

چوب چوب=چوب شور عمو پوررنگ= عمو تورج گل ا پوش=گل یا پوچ تلبت=تبلت هازل=پازل موین=مبین فدای شما بشم با آن زبون بامزت
9 تير 1392

مهد بنتنی

سلام مامانی من امروز زود رفتم سر کار و شما با وحید رفتی برای اولین بار گفتی که نمی خواهی بری مهد وحید میگفت که با غرو لند رفتی و میگفتی من میخواهم برم مهد بنتنی نمیدونم که چرا این فکر بنتن از سرت بیرون نمی ره ؟ الان هم زنگ زدم گفتن که سر حال هستی و مشکلی نداری ولی نمی دونم چرا این روزها خیلی به شما فکر میکنم و همش تو فکر شما هستم کاش بزرگتر بودی و با هم جدی تر صحبت میکردیم که ببینم از وضعیت حالت راضی هستی البته بگم که 1 روز بهت بگم نمی خواد بری مهد مصرانه میگی نه میخوام برم و به قول خودت  میخوام برم خوشحالی کنم .همین را نشانه رضایتت از اوضاعت میدونم عشقم دوشتت دارم. عزیزم واقعا میگم جانم فدایت
2 تير 1392

ترمه و این روزها

سلام ترمه عزیزم دختر گلم این روزها کاملا بزرگ شدنت را حس میکنم .میگی باید غذا بخورم بزرگ بشم دستم برسه به زنگ مامان جون و رانندگی کنم و اون بچه گربه که رفته تو ماشین وحید ببینم .  با مهد رویای رنگی  به خوبی کنار آمدی و خیلی دوستش داری . البته اونها هم همگی خوب و مهربون هستن . حتی کارتش هم دوست داری هنوز هم به مهد میگی سر کار من و یا کلاس زبان من مامان از وقتی که رفتی تا الان 1 ماه و 9 روز گذشته  رنگ ها را به انگلیسی یاد گرفتی یک کمی رقصیدن یاد گرفتی اولین شعری که یاد گرفتی شعر آب  بعد هم شعر درخت و شعر کبوتر ناز من و بهار که بیشتر بهار را میخونی . چند تا کلمه فرانسه و فصل ها رو به انگلیسی یاد گرفتی . راستی مامانی آخرای ...
26 خرداد 1392

مهد کودک رویای رنگی

سلام عزیزکم برای بار دوم مهد کودک رفتنت را شروع کردی از اول اردیبهشت به مهدکودک رویای رنگی رفتی این جا را از شهرزاد بیشتر دوست داری چون هم خلوت تر است و هم 1 مربی خیلی مهربون مثل فریبا جون داری، البته همه به فریبا میگن خاله فریبا ولی شما میگین عمه فریبا ، فعلا تا ظهر می ری مهد و مامان جون ظهر می آیند دنبال شما و ساعت 1 میری خونه ،خیلی با مزه شدین حرفهائی که میزنی کارهائی که میکنی عشقت و تمام خواسته ات هم ماشین 206 هست شهره که خریده جرات نمیکنه بگه ماشین من چون شما ناراحت میشین به شما میگیم این ماشین شما هست وبه شهره قرض دادی ،خیلی خوشت می یاد که بهت میگم شما به من تو رانندگی کمک کن امروز صبح به وحید میگی شما با ماشین خودت برو من و شیرین با ه...
9 ارديبهشت 1392

استخر رفتن ترمه

  خیییییییییییییییییییییلللللللللللللللللللللللللللی با مزه شدی دیگه قشنگ همه چیز را متوجه میشی هرجا که میریم لاک پشت نینجا دنبالمون  هست اون عروسک لئوناردو رو میگم با بابا رفتی خریدی از خودت هم بزرگتره و چون نمی تونی خوب بغلش کنی  همش تو بغل منه خیلی دوستش داری . هر جا میریم داریم بر میگردیم همه میگن براش اسفند دود کنین چون خیلی دلبری میکنی بامزه هم حرف میزنی مثلا به گذاشتن میگی گواشتم به خانم معلم میگی خانم مللم ، همه چی آ رومه رو میخونی به من به خود میبالم رو می گی من به خود میمالم. خصوصی رو میگی سوسوسی . راستی دیشب برای اولین بار رفتیم استخر ،رفتیم خونه عمه فیروزه شما  با غزل و به قول خودت گزل و عمه رفتین تو آب ای...
14 بهمن 1391

بازگشت ما

سلام دختر نازم خیلی وقته مامان چیزی برای شما ننوشته .ببخشید ولی خیلی گرفتار بودیم. تداخل کلاسهای من با کلاسهای بابا و همچنین مریضی شما دلیلی بر کوتاهی من در انجام این وظیفه شد دختر خوشگلم شما 9 تا 11 به علت قطع نشدن تبت بعد از 15 روز در بیمارستان لاله با دستور دکتر بیدار مغز بستری شدی . شبی که گفتن باید بستری بشی من تا صبح گریه میکردم و 2 بار از شدت ناراحتی لرز کردم .فرداآن روز با بائی رفتیم بیمارستان 3 روز بستری بودی ولی همش تو اتاق بازی بودی کار خیلی سختی بود صبح که میشد میگفتی بریم بازی تا ظهر  و کمی استراحت تا بعداز ظهر و تا 10 شب بازی بخاطر این مریضی دیگه مهد هم نرفتی . چون دکتر گفت که مدت طولانی از آنتی بیوتیک استفاده کردی ضعیف ...
14 آذر 1391