ترمه و تب 3 روزه
سلام مامانی عزیزم مدتی که برات چیزی ننوشتم چون شما از روز جمعه تاریخ 17 /4/90 تب کردین. مامانی تبت خیلی شدید بود با شربت استامینیفون هم پائین نمی آمد خلاصه این که تا شنبه مجبور شدم از شیاف استفاده کنم تبت به 40 هم رسید مدام یا حمام بودیم یا داشتی دارو میخوردی هر 3 ساعت تبت شدید میشد تا دیروز بعد از ظهر تبت قطع شد ولی نمی دونم چرا همش خیس عرقی راستی دیشب هم تا صبح ناله کردی با اینکه تب نداشتی الان هم که زنگ زدم حالت خوب بود مامان جون می گفت که داداش می خوای(به بستنی عروسکی میگی چون امیر علی از اینها دوست داره و میخوره)دکتر هم که بردم گفت گلوت متورم ولی من فکر میکنم که ویروس چون خاله لادن جون گفت که 3 روز تب میکنی و خوب میشی .راستی مامان 1 ا...
نویسنده :
مامان
11:51
ترمه و میخچه
مامانی دیروز رفتیم دکتر پوست تا پات و دید گفتش که میخچه شده خیلی برا ت ناراحت شدم ولی خانم دکتر گفت ناراحت نشو این دفاع بدن و با 1 دارو رفع میشه .داروت رو دادیم بسازن امروز بابائی مهربون میره برات میگیره شبها وقتی شما لالا میکنین باید این دارو رو به پاهای قشنگ و نازت بمالم .تا کم کم خوب بشی مامان عزیزم چرا آخه این جوری شدی (بعداٌعکس میندازم و میزارم اینجا).راستی وقتی از در مطب تو رفتیم خانم دکتر 4 تا منشی و وردست داشت این 4 تا راست راستی میخواستن شمارو بخورن .شما که طبق معمول سوئیچ دستت بود و تا اونارو دیدی گفتی ام باباش.راستی گفتم که ماشینهارو کاملا تشخیص میدی که مال کیه دکتر کودکان میگفت این کار پسر هاست ماشین شهره، ما و دائی شهرا...
نویسنده :
مامان
13:34
مامان خوشگلم
مامانی خوشگلم دیشب خیلی بهمون خوش گذشت .رفتیم پارک ؟آب و آتیش و شما همش داشتی میدویدی دنبال کالسکه اسب کلی دویدی. رفتی کنار آب و کمی خیس شدی وبابابائی کلی بازی کردی همه هم بودیم خاله لادن و لاله و شهره و مامانی و دائیهاوکسری و امیر علی و امیر حسن. شب خوبی داشتیم. خدا این روزهارو از مانگیره ئهمه همیشه همین جور خوش و خرم کنار هم باشیم. به قول عمو قناد الهی الهی الهی
نویسنده :
مامان
13:13
قربونت
مامانی امروز کلی با امیر علی بازی کردی و بکنک گفتی هی میری جلوی امیر حسن و میگی امیییر قربون شکل ماهت مامان پلکت هم پشه خورده و خیلی ورم کرده و هر موقع مامن میبینه هی پشت چشمش و میخارونه فدات ششششششششششششششششششششششششششششششم
نویسنده :
مامان
15:11
دندونات شد 16 تا
وای مامانی دندونای نیش بالات زده بیرون شد ١٦ تا دندون راستی قدت به دستگیره در هم رسید و جمعه برای اولین بار در وباز کردی عزیزدلم خیییییییییییییلی من و بابائی ذوق کردیم واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای که چه حالی داره انشاالله به قول باباجون عروسیت و ببینیم ماچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچچ
نویسنده :
مامان
14:15
اینم مایو ترمه
مامانی این مایو رو خاله نازنین(دختر خاله مامان )برات فرستاده ...
نویسنده :
مامان
14:46
بدون عنوان
خواب فرشته
اولین باری که اومدی شرکت ماماش
سلام ترمه مامان چهارشنبه تاریخ 11/3/90 مامان جون با خاله لادن اینها رفت شمال و شهره جون هم سر کار بود مجبور شدم مجوز بگیرم و شمارو بیارم شرکت من صبح رفتم سر کار ساعت 10.30 بود که بابائی مهربون شمارو آورد پیش من ،مامانی درست مثل 1 عروسک شده بودی اول رفتیم پیش مدیر حراست ،شمارو بغل کرد برد تو اتاقش سر جاش نشوند و شما هم خود جاکن بهش می گفتی عمو خلاصه اومدیم بالا همه از دیدن شما ذوق زده شده بودن و میگفتن این عین عروسکه بعدش خاله مریم اومد و با هم رفتیم ساختمون بالا کلی ازت عکس انداختن و تو همه عکسها شما کاملا ژست میگرفتین ، برام خیلی جالب بود، با هیچکس غریبی نکردی هی بچه های شرکت اجازه میگرفتن تا از شما عکس بندازن حتی اونهائ...
نویسنده :
مامان
13:29