اولین باری که اومدی شرکت ماماش

سلام ترمه مامان

چهارشنبه تاریخ 11/3/90 مامان جون با خاله لادن اینها رفت شمال و شهره جون هم سر کار بود مجبور شدم مجوز بگیرم و شمارو بیارم شرکت من صبح رفتم سر کار ساعت 10.30 بود که بابائی مهربون شمارو آورد پیش من ،مامانی درست مثل 1 عروسک شده بودی اول  رفتیم پیش مدیر حراست ،شمارو بغل کرد برد تو اتاقش سر جاش نشوند و شما هم خود جاکن بهش می گفتی عمو خلاصه اومدیم بالا همه  از دیدن شما ذوق زده شده بودن و میگفتن این عین عروسکه بعدش خاله مریم اومد و با هم رفتیم ساختمون بالا کلی ازت عکس انداختن و تو همه عکسها شما کاملا ژست میگرفتین ، برام خیلی جالب بود، با هیچکس غریبی نکردی هی بچه های شرکت اجازه میگرفتن تا  از شما عکس بندازن حتی اونهائی که مامان زیاد نمی شناخت .(تازه وارد های شرکت)مامانی شما بیشتر از همه از بخش قطعات و تزئینات خوشتون اومد چون اونجا فرمون ماشین بود و شما با اونها بازی میکردین و همچنین اکواریم که توش ماهی بود خیلی اونجا خوشحال و راحت بودی . وقتی داشتیم برمیگشتیم ساختمون هیدرو پالس تو حیاط شرکت شما 1  ماشین s81 دیدی که چراغاش دراومده بود و هی نشون میدادی و میگفتی امممم اوخ  خلاصه از اینکه ماشین میدیدی کلی خوشحال بودی خانم جهانشیر هم که شمارو بغل کرد شما از پنجره ها بیرون رو نگاه میکردی و مدام میگفتی اممممم همه میگفتن برین امور اداری براش فرم پر کنین چون ترمه حتما این کاره میشه ولی اصلا مامان دوست نداره شما کارمند بشین اونم تو ایران اگه می خوای هم دنباله رو مامان بابا بشی الهی که 1 طراح خوب ماشین تو امریکا یا اروپا بشی .مامانی 1 چیز جالبه دیگه هر کس که قیافش مهربون بود میگفتی عمو اقایون جدی تر هم میگفتی اگا وفقط به  1نفر بود که گفتی داداش. تا ساعت 4.10 بابائی اومد دنبالمون و رفتیم خونه شما از ساعت 3.45 خوابتون برد .