ترمه نراقیترمه نراقی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 13 روز سن داره

ترمه مامان و بابا

اولین جمله 3 کلمه ای

سلام مو فرفری اولین جمله 3 کلمه ایت رو گفتی مامانی بابا دستشو برید وقتی که دیدی گفتی( دس باباش وای وای وای) اینقد بامزه گفتی که می خواستم بخورمت .من و بابا که مثل همیشه ذوق زده شدیم و پریدیم هوا خیلی بامزه میگی جمعه شب هم با بابائی رفتیم پارک سعادت آباد و شما اولین باری بود که سوار ماشین شارژی شدی وقتی هم اومدیم تو ماشین حدود 5 دقیقه که گذشت به بابائی گفتی (مشی بابا) بابا هم از این جملت همه خستگی هاش از تنش بیرون رفت                                      ...
23 مرداد 1390

ترمه گلم

سلام مامانی شما چقدر بامزه شدین جمعه شب مهمونی خونه دختر دائی بابائی بودیم خیلی به ما خوش گذشت شما هم مثل 1 گل همش وسط بودی و میرقصیدی و به زور هم کنار نمی آمدی مامان جون خیلی قرتی هستیها و دیشب هم تولد برسا بود اونجا هم کلی رقصیدی و ارگ زدی و سوار موتور شدی برای برسا 1 ست بنتن خریدیم ساعت 11.30 هم رفتیم خونه مامانی دنبالش آوردیم خونه خودمون راستی میدونی ..................ولش مهم نیست اون چیزی که مهمی شما هستین مسائل دیگه خودش حل میشه برای مامان خیلی دعا کن باااااااااااااااااااااااااااش دعای تو فرشته کوچولو خیلی زود برآورده میشه
9 مرداد 1390

سلام ماماش فر فر قشنگی

عزیز دلم دیشب که مهمون داشتیم مثل ١ دختر خانم برای اولین بار شکلات به همه تعارف کردی خیلی مامان حال کردم راستی به عمو فرخ همسر خاله مریم دوست مامان دیشب میگفتی اوقا خیلی با حال بود خاله مریم دیشب برات ١ آلبوم عکس اورد و خاله اعظم هم ١ بلوز خلاصه به کیانا هم میگفتی نانا خیلی خوب و باحال بودی تازگی ها هم کلمه دائی رو میگی گوشی تلفن هم که دیگه به من نمرسه راستی میخچت هم خوب شده خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللی مامان و بابا عاشقت هستن پس همیشه مواظب خودت باش به خاطر مامان و بابا راستی جدیدا می گی مشی مامان یا مشی بابا (مرسی)ببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببببوسسسسسسسسسس...
7 مرداد 1390

ترمه و تب 3 روزه

سلام مامانی عزیزم مدتی که برات چیزی ننوشتم چون شما از روز جمعه تاریخ 17 /4/90 تب کردین. مامانی تبت خیلی شدید بود با شربت استامینیفون هم پائین نمی آمد خلاصه این که تا شنبه مجبور شدم از شیاف استفاده کنم تبت به 40 هم رسید مدام یا حمام بودیم یا داشتی دارو میخوردی هر 3 ساعت تبت شدید میشد تا دیروز بعد از ظهر تبت قطع شد ولی نمی دونم چرا همش خیس عرقی راستی دیشب هم تا صبح ناله کردی با اینکه تب نداشتی الان هم که زنگ زدم حالت خوب بود مامان جون می گفت که داداش می خوای(به بستنی عروسکی میگی چون امیر علی از اینها دوست داره و میخوره)دکتر هم که بردم گفت گلوت متورم ولی من فکر میکنم که ویروس چون خاله لادن جون گفت که 3 روز تب میکنی و خوب میشی .راستی مامان 1 ا...
21 تير 1390

ترمه و میخچه

  مامانی دیروز رفتیم دکتر پوست تا پات و دید گفتش که میخچه شده خیلی برا ت ناراحت شدم ولی خانم دکتر گفت ناراحت نشو این دفاع بدن و با 1 دارو رفع میشه .داروت رو دادیم بسازن امروز بابائی مهربون میره برات میگیره شبها وقتی شما لالا میکنین باید این دارو رو به پاهای قشنگ و نازت بمالم .تا کم کم خوب بشی مامان عزیزم چرا آخه این جوری شدی (بعداٌعکس میندازم و میزارم اینجا).راستی وقتی از در مطب تو رفتیم خانم دکتر 4 تا منشی و وردست داشت این 4 تا راست راستی میخواستن شمارو بخورن .شما که طبق معمول سوئیچ دستت بود و تا اونارو دیدی گفتی ام باباش.راستی گفتم که ماشینهارو کاملا تشخیص میدی که مال کیه دکتر کودکان میگفت این کار پسر هاست ماشین شهره، ما و دائی شهرا...
8 تير 1390

مامان خوشگلم

مامانی خوشگلم دیشب خیلی بهمون خوش گذشت .رفتیم پارک ؟آب و آتیش و شما همش داشتی میدویدی دنبال کالسکه اسب کلی دویدی. رفتی کنار آب و کمی خیس شدی وبابابائی کلی بازی کردی همه هم بودیم خاله لادن و لاله و شهره و مامانی و دائیهاوکسری و امیر علی و امیر حسن. شب خوبی داشتیم. خدا این روزهارو از مانگیره ئهمه همیشه همین جور خوش و خرم کنار هم باشیم. به قول عمو قناد الهی الهی الهی
6 تير 1390

قربونت

مامانی امروز کلی با امیر علی بازی کردی و بکنک گفتی هی میری جلوی امیر حسن و میگی امیییر قربون شکل ماهت مامان پلکت هم پشه خورده و خیلی ورم کرده و هر موقع مامن میبینه هی پشت چشمش و میخارونه فدات ششششششششششششششششششششششششششششششم
5 تير 1390