ترمه نراقیترمه نراقی، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

ترمه مامان و بابا

سلام خوشگل مامانی

مامانی ۱ چیزی کشف کردم شما به مامان جون میگی مامانی خیلی باحالی عزییییییز دلم قربون اون موهای فرفریت برم من برات هلاکم راستی خوشگلم ی چیز دیگه تازگی با خودت حرف میزنی و آخرش دستای کوچیکت و می گیری جلوی لبت و ریز ریز میخندی می گم مامان بابا با شما حال میکنن باور کن وقتی اینها رو مینویسم قلبم ژر از شادی  و انرژی میگیرم و دلم هم برات تنگ میشه چون الان ساعت ۸.۵۰ صبح چهارشنبه هست و من سر کارم و شما مثل ۱ فرشته کو چولو تو جات خوابیدی راستی مامان فردا ۵ شنبه هست و من خوشحالم که ۳ روز کنار هم از صبح تا شب خوش میگذرونیم قربونت ماچ محکم
31 فروردين 1390

عزیز دل ماماش قلب طلای باباش

سلام جیگر مامان قربونت برم عزیز دلم خیلی خیلی بامزه شدی مامانی به هندونه میگی ننونه قربونت برم مامان پنجشنبه صبح برای اولین بار خودت شلوارت و درآوردی و مامی تو باز کردی و خواستی عین من جمع کنی و بردی انداختی سطل آشغال خیلی حواست جمع که ما چکار میکنیم که شما هم انجام بدی   خیلی خیلی خیییییییییییییییییییلی قربونتم مامانی فدای اون خال قشنگ روی انگشتت برم که اولین و تنها خالت تا به حالا              مامانیی چیز بگم   برام خیلی دعا کن.   باش         ...
29 فروردين 1390

بوسیدن ترمه

سلام خوشمزه مامان دیروز برای اولین بار بوس کردن رو یاد گرفتی مامانی خیلی بامزه می بوسی دستات و انداختی دور گردن مامان جون و مامان جونو بوسیدی بعدش هم خاله شهره رو مامانی خیلی خیلللللللللللی دوست دارم کلی هم برام حرف میزنی و هر کاری رو که به شما میگم نه برام توضیح میدی قرررررررررررررربونت برم ...
21 فروردين 1390

تعطیلات عید

سلام جیگر مامان دومین عید زندگیت هم به خوبی گذشت قربونت برم مامان واقعا خانمی تا شب عید دقیقا حالت خوب نبود و مامان 1 هفته سر کار نرفت مامان فرفری عید رفتیم اهواز –آبادان- خرمشهر تو خرمشهر دیدم دندون اول آسیابت در اومد و به محض نیش زدن دندونت هم تبت قطع شد و هم سرفت و حالت کاملا خوب شد تو سفر واقعاٌ ماهی اصلا اذیت نکردی با اینکه تقریبا هر صبح میرفتیم بیرون و شب برمی گشتیم راستی یادم رفت بگم که از اینجا که ماشین استارت خورد تا وقتی که برگشتیم و ماشین خاموش شد شما cd رستاک رو دیدین همه دیگه تا به ما میرسیدن می گفتن دوباره این آهنگ     روز 5 تا 10 تهران بودیم و 10 بعد از ظهر رفتیم شمال ویلا خاله لادن با اینکه همه می...
21 فروردين 1390

میدونستی همه فرشته ها موهاشون فرفری

سلام مامان طلا مامان چند روز حال نداشت مریض بود نیومد برات بنویسه چهارشنبه 18/12 مامان خونه بود شب شما اولین عروسی زندگیت دعوت داشتین عروسی روشنک (دختر عمه منظر مامان )بود مامانی شما عین عروسک شده بودین مثل همیشه نازوخوشگل مامان قربونت برم لباس صورتی رو تنت کرده بودی با ی گل خوشگل روی سرت و تندو تند راه میرفتی تالار تو فاطمی غربی بود تالار ارکیده ارتش منو شما و خاله شهره   با بابائی رفتیم وقتی رسیدیم همه میخواستن شمارو بخورن از بس ناز بودی مامان راستی یادم رفت بگم که سر ناهار دستت و کردی توی پلو داغ و 2 تا از انگشتات تاول زد مامان عزیزو نازم مامانی خیلی برات غصه خورد فکر کنم اون شب چون تو تالار خیلی گرم بود وقتی اومدیم بیرون...
23 اسفند 1389

سلام مامانی

جمعه شب خواستیم بریم خونه خاله لادن به 1 میدون رسیدیم که آبنما داشت و شما تا دیدین گفتین جیش کلی منو بابا خندیدیم دیگه تا خونه خاله لادن رو میبینی می گی اینا به شهره میگی جره و خیلی خوردنی کتاب میخونی   بیشترین   حرفی رو که استفاده میکنی  (ق ) هستش قربوننننننننننننتتتتتتت                                                           ...
17 اسفند 1389