سفر به الموت

سلام  دختر نازم

مامانی تا الان وقت نکردم برات بنویسم که تعطیلات خرداد را چی کار کردیم . تا جمعه که خونه بودیم ناهار جمعه با آنی و و حید رفتیم رستوران مزرعه بعدش هم شام خونه عمه فیروزه بودیم و شما طبق معمول کلی رقصیدین فرداش هم شنبه مامان رفت سرکار تا ساعت 12 که دائی بهزاد اومد دنبالش . چون میخواستیم بریم الموت ویلای  عمه مریم من تا کرج اومدم تو ماشین خودمون  شما هم تا قزوین رفتین تو ماشین دائی بهزاد.خلاصه ساعت 4بود رسیدیم تو راه ،هی شیشه ماشین رو پائئن میآوردیم و هی داد میزدیم خلاصه خوب بود. اون جا هم که خیلی به ما خوش گذشت تا میگفتم بریم خونه میگفتی نه خونه عمو مجید بمونیم توی ده هم هرکی میگفت بیاین خونه ما میگفتی نه بریم خونه عمو مجید . 2 روز اونجا بودیم هوا هم خیلی خوب بود شما هم عاشق پیاده روی با چوب بودین.خلاصه خیلی خوش  گذشت و زود البته برای ما نه برای صاحب خونه صبح 2 شنبه هم راه افتادیم اومدیم تهران سر راه م رفتیم دریاچه اوان، داشتیم بر میگشتیم دانشگاه  هم رو به شما نشون دادم . گفتی ببین مامان میره اینجا درس میخونه دایره میکشه .کلی خندیدیم بعدش هم به شهره میگی گوشیت خیلی قشنگه چند خریدی  خلاصه جدیدا خیلی بامزه شدی حرف هائی که میزنی بزرگتر از خودت هستش.ععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععععاشقتم